بررسی های کالوی تامینن در باره ی تجربه های دینی کودکان ونوجوانان بود.که 3000 جوان را مورد برسی قرار دادن،که تجربه های دینی،رشد شناختی مذهبی آنان را آزمایش کنند.این آزمایش ممکن است اشتباهاتی داشته باشد چون در مدرسه پر شده بود شاید نوجوانان درحضور همکلاسی ها یا محیط نتواند به درستی پاسخ دهد،یا کودکان نتوانند منظور خود را به درستی بیان کنند. این آزمایش نشان می دهد که کودکان نسبت به بزرگسالان درک کمتری نسبت به وجود خداوند و نزدیکی به ان دارند؛وهرچه سن بالاتر رود درک بهتری نسبت به این موضوع دارند.
نتایج این آزمایش با رویکرد پیاژه همخوانی دارد(که هرچه کودکان به دوره ی نوجوانی نزدیک می شونند بیشتر از تفکر عینی به تفکر انتزاعی روی می آورند)
شرح آزمایش
[تامینن سلسه تحقیقات خود را از سال 1974 آغاز کرد؛ در آن سال وی 1588 کودک و نوجوان 17تا 20ساله» را آزمود، که اکثر آنها لوتری و تقریباً نیمی دختر و نیمه دیگر پسر بودند. دادههای طولی دو سال بعد در مورد 277 شرکت کننده ی اصلی جمعآوری شدند و آخرین موج طولی داده ها در 1980 در مورد 60نفر از کسانی که در مراحل اول و دوم شرکت کرده بودند گردآوری شد .242 هم کلاسی شصت نفر موج سوم» نیز برای مقاصد تطبیقی مورد بررسی قرار گرفتند. سرانجام،در1986 ، بررسی ای در مورد 1176 دانش آموز صورت گرفت تا تحقیق 1974 را تکرار کند و گسترش دهد .اکثر داده ها از طریق توزیع و تکمیل پرسشنامه های گروهی در کلاس درس جمع آوری شد، اگرچه با کوچکترین دانشآموزان( پایه اول) مصاحبه هم شد .تامینن اذغان دارد که بسیاری از دانش آموزان تا پایه ی پنجم منظور خود را به دشواری از طریق نوشتار بیان می کنند ،و چنین امری یافتههای او را در مورد بچه های کوچک تر بی اعتبار می کند .
تجربه ی دینی به لحاظ عملیاتی با این سوال تعیین میشود که آیا گاهی احساس کرده اید که خدا به نحو خاصی به شما نزدیک است؟» و به دنبالش این سوال می آید که می شود برایم بگویید که این احساس چه وقت و در چه حالتی به شما داده به شما دست داده است ؟»جالب است که 10تا 16 درصد از دوگروه از کوچکترین دانشآموزان گزارش دادند که آنها احساس نکرده اند که به نحو خاصی به خدا نزدیک اند، و این رقم به نحوه ثابت افزایش مییابد و در 17 تا 20 ساله ها به 53 درصد می رسید .یعنی کودکان و نوجوانان بزرگتربه نحو معنب داری کمتر از سایرین تجربه های دینی و از جمله نزدیکی به خدا را گزارش می کردند.
نزدیکی به خدا در میان کودکان 7 تا 11 ساله بیش از هر چیزی با حالات تنهایی ،ترس و اوضاع اضطراری_نظیر گریز یا اجتناب از خطر_یا اوقات بیماری» همراه بود (ص81).تامینن یادآور میشود که این گزارش ها با عینیت کلی تر از تفکر در این سنین ربط دارد. 11 تا 13ساله ها نیز تجربه های مشابهی را گزارش کردند، اگر چه آنها نیز نزدیکی با خدا را به رویارویی با مرگ،تنهایی، نیایش و تامل ربط می دادن. تا قبل از سنین بالاتر دیگر چندان شاهدی بر تفکر انتزاعی تر وجود نداشت.
13 تا 15 ساله ها نمودار انواع تشکیک های مذهبی (مثلاً در مورد وجود خدا و امکان اعتقاد به او،و نیز تأثیر نیایش) بودند. گزارشهای مربوط به کاهش احساس نزدیکی به خدا بیشتر بودند، و گزارش هایی هم که حاکی از نزدیکی بودن غالباً با مرگ و خطر های بیرونی پیوند داشتند.سر انجام،تجربه های دینی دانش آموزان بزرگتر از (15 تا 20ساله) بیشتر مسائل مربوط به هویت شخصی و پرسشهای وجودی (مثلاً معنای زندگی و مرگ )را شامل می شدند، و این موارد آشکارا ماهیت انتزاعی بیشتری داشتند.
به طور کلی ،تامینن نتیجه گرفته است که حاصل این پژوهش های گسترده نشان دهنده ی خط سیری تکاملی از نگرش عینی، مجزا و بیرونی به سوی نگرش انتزاعی تر، کلی تر، و درونی شده» است. به علاوه، تجربه های کودکی تقریباً به تمامی به موقعیت های روزمره مربوط می شدند_ چنان که در باب دعای شب همچنین بود- حال آنکه درسن بلوغ و در نوجوانی، چنین تجربههایی اغلب در موقعیت های جمعی [یعنی محیط های مربوط به کلیسا] روی میدادند.»( ص82) .در مجموع، راجع به مسائل مربوط به راهنمایی و هدایت خدا در زندگی یافته های مشابه به دست آمد.]
منبع:
کتاب روانشناسی دین براساس رویکرد تجربی/نویسنده برنارد اسپیلیکا/ترجمه ی محمد دهقانی_ مشخصات نشر:تهران؛رشد1390_فصل چهارم:دین در کودکی صفحه ی 129تا131
درباره این سایت